شاه خراسان
من اسیر غمزه ی شاه خراسانم هنوز
بلبل همراه شب تا صبح بستانم هنوز
از زمان کودکی تا شیر در کامم نهاد
دوستدار رویت آن دوستدارانم هنوز
هد هد خوش خط و خال این بر و دشتم ولی
همچنان در آتش ملک سلیمانم هنوز
موسم دی شد ولی می پویم آن عهد شباب
با حضورت گویی اندر باغ و ریحانم هنوز
دیده جیحون گشت از درد فراق و اشتیاق
غرق در شوقم که چون ابر بهارانم هنوز
از رفیقان نغمه ها در گوشم از سلک یقین
گرچه رهپوی توام در حد ایمانم هنوز
موسم رندی سرآمدگاه بیداد خزان
سرخوش اندر جرگه ی آن میگسارانم هنوز
جمله همرامان سراپا محو رضوان و رضا
حالیا این کمترین در نقش ایوانم هنوز
ای که گفتی سوی من آ تا سه جا آیم تورا
سرخوش صدق و صفاو عهد و پیمانم هنوز
التماس دعا --- صلوات